- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
تسبیحِ دل ذکر و دعـا را دوست دارد «أمَّن یُجیبِ» روضهها را دوست دارد دستِ گـدایی هـمه سویـش دراز است بنده نـواز است و گـدا را دوست دارد شکـی نـدارم با هـمیـن دستـان خـالـی اربـابـمان پـیوسـته ما را دوست دارد حـبِّ حُـسِیـنِ بنِ عَـلی در سیـنـه دارد هرآنکه با ایمان، خـدا را دوست دارد فـرقـی نـدارد ارمـنـی یا شیـعـه بـاشد هرکس که من دیدم، شما را دوست دارد ایـن نــوکـر بـیـچـاره را دریــاب آقــا از کودکی کرب و بلا را دوست دارد
: امتیاز
|
مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه السلام
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگـونه نـام بـلـند تو را به لب بـبرم؟! اگر که دوست نداری “خدا خدای” مرا اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟! خودم نیـامدهام نیـمه شب به درگـاهت تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم بیا مـرا جلـوی دیگـران خـراب مکـن بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم مرا ببخـش و دوباره بگیر در آغـوش قـسم به حُـرمت خـون مدافـعـان حـرم بـنا نـبـود فـقـط خـوبها حرم بـرونـد شبی بـیـا و مـرا هـم به کـربـلا بـبـرم تـمام هـستی من هـست مـادر و پـدرم فـدای حـضرت اربـاب مـادر و پـدرم اگر حـسین نـشد عـاقـبت کـفـن بـشود چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟! هـنوز نـیـمۀ شبهـای جـمـعـه میآیـد نـوای مـادر او: تـشنه ذبـح شد پـسرم
: امتیاز
|
بصیرت انقلابی و پاسداشت حماسۀ 9 دی
آنان که گـرد حـلـقـۀ باطل بگـشتـند پس ماندههای فـتنۀ هشتاد و هـشتند با رنگ سبزی از ریا خطی نوشتند از خط قـرمزهای اسلامی گـذشتـند ضد نظام مـردمی طغـیـان نـمـودند هم پیروی از فـتـنۀ شـیطان نمودند آمـالـشان بـیچـارههـا گـرد هـوا شد چون خطشان از انقلابیـون جدا شد چون راهشان را با ولایت کج نمودند با مردم و با رهـبری هم لج نمودند آنان که سبز جلبک قـورباغه بودند انـدر پی پی کـردن یک نـاقـه بودند رهبر ز دلسوزی بفرمودی نصیحت امـا جـواب آن مـنـافـق ها لجـاجـت تا روز عاشورا که ملت در عزا شد مـاهـیـت آنهـا به مـردم بـرمـلا شـد تا پیش ازاین شال مقدس بسته بودند مردم از این رنگ ریایی خسته بودند وقـتی دل مردم پُـر از یـاد خـدا شد آن نـقـشه دشـمن هـمه بـاد هـوا شد دیگر تحـمل بر جـسارتها نکردند یـا نه تحـمـل بـر خـیانتها نکـردند روز نُـه دی آمــدنـد انـدر خـیـابـان بهـر دفـاع از انقـلاب خود شتـابان از رهـبر و اسـلام و از راه ولایت از جان و از دل جملگی کردند حمایت بـا غـیـرت دیـنی و خـشم انـقـلابـی بر فتنه جویان پاسخی دادند حسابی آن فتنه جویان را بجای خود نشاندند آشوبگرها را تمام از صحنه راندند دیگر مشخص شد صفوف مرد و نامرد آن اغتشاش سبز شد خاموش وهم سرد!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت قیمتی تر میشود با تو عبادت در بهشت روز محشر نه، به تأیید زیارت نامهات میکنی از زائران خود شفاعت در بهشت از زیارت نامهات فهـمیدهام این راز را هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت دربهشت هرچه میخواهم عنایت میکنی یکباره، چون زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت صبح میآیم نمیگویم که کِی دل میکَنم چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت ظاهـراً کُـنج حـرم دفـن است اما بـاطـناً زودتر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت خوش به حالش مسجد اعظم گواهی میدهد اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست فرق دارد داستانهای حسادت در بهشت ساعتی در زیر درب ساعتت محو توأم گرچه بیمعنی ست با این فرض ساعت در بهشت توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت معتقد هستم فقط با « اِشْفَعی لی فاطمه« میکنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
میـزبانت گشت قـم اینگونه تا روز جزا رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا بعـد مـشهـد با احـادیـثـی که از قـم آمده شد برای کل ایران فرصت تو مُقـتضیٰ بارگـاهت عُـشِّ آلُ الله شد، بـر گِـرد تو؛ گاه گـفـتم یا نـبی و گـاه هـم یا مـرتضی گَبر اگر شیعه شود جای تعجب نیست که داده از این دست حاجـت هکـذا و هکـذا آن نمازی را که در مشهد نخواندم بعد طوف چون نماز واجبم در این حرم کردم قضا گـوئـیا که زائـرم از قسمت باب الجـواد در حرم با گفتن یک یا علی موسیَ الرِّضا در ازای اینکه تو معصومهای حس میکنم چارده معـصوم را امروز در حال عـزا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن از کـودکـی نــازِ بــرادر را کـشـیـدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یـعـنی مـدیـنه تـا کـنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قـطره به قـطره پایِ دیـدارت چکـیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشـتـاق دیـدارم رضـا جـانـم کجـایـی قــم شـد مـسـیــرِ آخـرم الـحــمــد لـلـه زخـمـی نـشـد بـال و پــرم الـحـمـد لله قـم احـتـرامـم حـفـظ کـرده تا که دیـده مـن دخـتـرِ پـیـغـمـبـرم، الـحــمـد لـلـه در کـوچهها راهِ عـبـورم را نـبـستـنـد مـانــنـد زهــرا مـــادرم الـحــمـد لـلـه با ضربۀ سیـلی میانِ کـوچـهای تـنگ خـونـی نـشـد چـشـم تـرم الـحـمـد لـلـه بـیـن در و دیــوار بـا داغـیِ مـسـمـار زخـمـی نـگـشـتـه پـیـکـرم الـحـمـد لله دعوا نشد، بر چادر من جایِ پا نیست خـاکـی نـگـشـتـه مـعـجـرم الـحـمـد لله مـا خـاطـراتـی تـلـخ از بـازار داریـم بـاز است هـر سـو مـعـبـرم الحـمـدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست سـاکـت بُـوَد دور و بـرم الـحـمـد لـلـه در کـوچـه تـنـگ یـهـودیهـا نـرفـتـم آتــش نــیــفــتــاده ســرم الـحــمـدلـلـه بـالای نــیــزه قـــاریِ قــرآن نــدیــدم مـحـمـل نـگـشـتـه مـنـبـرم الـحـمـد لله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تـــمــــامِ زیـــورم الــحــمـد لـلـه کــنـج خــرابــه داغ دُردانــه نــدیــدم دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه دور از مـدیـنه تـشیـیعِ من دیـدنـی شد قـبـرم هـمـان دم شـد حــرم الحـمـد لله غـسـل تـنم کاری ندارد چـونکه پـنجه مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه تا صبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
یوسف چرا به گوشۀ کـنعـان نمیرسد این هجر، این عذاب به پایان نمیرسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنهام، چرا بـارانِ رحـمـتـی به بـیـابـان نـمیرسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت بـاران نمیرسد آه ای بـرادرم سر و سامـانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمیرسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ تـرک زدهام جـان نمیرسد در بـینِ بـسـترم، نـفـسـم با تو میزنـد جانانِ من، به این دلِ ویران نمیرسد؟ قسمت نبود پیـش تو بـاشم عـزیـز من کارم دگـر به دارو و درمان نمیرسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظههای تلخ دستم به سمتِ زلفِ پـریشان نمیرسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمیرسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خوردهای نه از کمان حـرمـلهها تیـر خـوردهای
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
اگر چه درد؛ اگر چه هزار غم داریم کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم کنارِ دخترِ باران و خواهـرِ خورشید بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم به ذکرِ شاهِ خـراسان گـرفـتهایم دم و به لطفِ حضرتِ معصومه بازدم داریم مـدافـعـانِ حـریـمِ کـریـمـۀ عـشـقـیــم همیشه چشم بر این سفـرۀ کرم داریم محرّم و صفـر و فـاطمیه و رمضان چقدر عشق که یکجا کـنارِ هم داریم سـیـاه پـوش، بـرایِ بـقـیـعِ ویـرانـیـم عـلـم به دوش به یـادِ غمِ عـلـمـداریم برایِ آنکـه ببـوسـیـم دستِ بـاران را چه اشتیاقِ عجیبی که در حرم داریم
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
آقـا سـلام خـواهـرتـان رو بـراه نیست دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد شکر خدا که خواهرتان بیپـناه نیست زهـر فراغ خورد ولی دست و پا نزد معصومهات بجز تو کسی را صدا نزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
حـیا به دست تو آموخت دلبـریها را و آمـدی که امـامـت کـنـی پـریها را تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی گره زدی سر هر غنچه روسریها را تو آن خطیب غریبی که خطبههای غمت گـرفـتـه دست، دل پـای منـبـریها را چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب نکـرده است ادا حـقّ خـواهـریها را هـوای نـامۀ مـمهـور بُـردن از دستت کشانده از مشـهـد تا تو پا- پـریها را قـمِ بدون تو سوهـان روح بود و کساد به صف کشاند حضور تو مشتریها را همین که گوشۀ چشمی نظر میاندازی شفـای عاجـل درد است بسـتریها را نشستهام چو غباری به شوق اذن دخول بــیـا بـگــو نـتـکــانـنـد پــا دریها را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هم آفـتابـی و هم سـایه بر سـرم داری یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری تـو آیـتـی ز بهـشـتی که آمـدی ایـران به روی دوش خودت بیرق کرم داری امـامـزادۀ مــوسـی بـن جـعـفـری امـا برای فاطمه در شهـر قـم حـرم داری برای بخـشـش هـر چه گـناه، ای بانـو بـه روی نـامـۀ اعـمـال مـا قـلـم داری تو مثـل عـمـۀ سـادات بر فـراز حـرم به عشق گـنبد سلطان خود عـلم داری به زیر پای تو گل ریخت قم ولی پیداست برای روضۀ زینب هـمیشه غـم داری نه ازدحـام حـرامـی، نه بـزم نامحـرم چه قدر دور و برت چشم محترم داری شـراب بود و کـباب و ربـاب هـم بود یزید گفت به مطرب بزن، چه کم داری؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معـصومۀ آل پـیـمـبر، فـاطـمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بی پـناه افـتادهام امشب نجـاتـم میدهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم میدهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم میخری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهراییات مُهر جدایی خورده است خواستی تا منـزل جـانـان روی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لالۀ پـرپـر به دورت ریختند خوب شد اینجا همه بیدار و شیعه مذهباند خوب شد سنگی در اینجا سوی ابرویی نرفت شعـلهای از آسمان مابین گیسویی نرفت خنجـر کـندی مداوای دلی محـزون نشد از روی نیزه سری اینجا نمیافتد زمین خواهری در بین مرکبها نمیافتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب باز هم تا ناکجـای عـرش نـورانی شد و مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب آنچنان گـسترده کردی ساحتِ تفـسیر را در دلت قرآن ورق خورد و شدی أُمّ ٱلکتاب در مدینه بودی اما هـمزمان پیچـیده بود لحـظـهٔ مـیـلاد تو در سامـرا بویِ گلاب سجدهٔ شکر زمین پاکی به بار آورده بود آیه آیه میرسید از عسکری انگورِ ناب عشقِ گندمگونِ عالم! یا أباٱلمهدی سلام مجتـبایِ ثانیِ حـق! حضرتِ عـالیجـناب یازده بار است باران از نگـاهم میچکد کاش میدادی همین امشب سلامم را جواب در خـیالـم باز هم پر میکشم تا مرقـدت مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب یک حسن کنج بقیع و یک حسن در سامرا هر چه حاجت داشتم آوردم و شد مستجاب!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
روی تـو بُــرده رونـق مــاه تــمـام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار مـبـهـوت مـانـدهام بـنــویـسـم کـدام را تفسیر چشمهای تو برهان عاشقیست میخـوانم از نگـاه تو خـیـرالکـلام را هر راهبی که دید تو را گفت دیده است با چـشـم خـود مـسیـح عـلـیهالسلام را هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست سرشار کردی از نفـست هر مـشام را امـا قـدوم سـبـز تو ای کـعـبـهٔ بهـشت حسرت به دل گـذاشته بیت الحرام را دیدند دشمـنان تو حیـران و مضطرب آرامـش نــگــاه تــو و شــیـــر رام را دست سـخـاوت تـو و چـشـم عـنایـتت پُر کرده از نسیم سحر صبح و شام را از ما مگیر، ای همه باران و روشنی لـطف مـدام و مـرحـمـت مـسـتـدام را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مسیـر شهـر مدیـنه سـتاره بـاران بود و کوچه کوچۀ این راه، ریسه بندان بود مُـقَّـربان الـهـی بـه صف شـده بـودنـد هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر ملک به شکل بشر آمد و غزلخوان بود چه ازدحـام عجـیـبی، چه راه بـنـدانی و هرچه قدر بخواهی گدا فـراوان بود حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت در انتهای همین کوچهها پـریشان بود بشارت از در و دیوار کوچه میبارید ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود جنون به حَدِ خودش میرسید هر لحظه بـشیـر آمـده و دست به گـریـبـان بـود فضا فضای تهـیَّت، هوا هـوای جـنون زمان زمانِ رسیدن، ملک گلافشان بود نفس به سیـنه گـرفت و، صدا نمیآمد فـقـط طنـینِ صدا، آیـههـای قـرآن بود ز رفـت و آمـد قـدّوسـیـان شـنـیـدم که حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود نـسیـمِ بـاد صبـا مـیوزیـد نـیـمـۀ شب مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت که مـور دور و برِ خـانۀ سلیـمان بود از این طرف هـمه میخـانهها شده آباد از آن طرف بت و بتخانه هرچه ویران بود سبـد سبد گـل یـاس از بهـشت آوردند عـبـورِ خـانـۀ وحیٍ خـدا گـلـستان بود پـیـمـبـران الـهـی جـلـوس مـیکـردنـد طبیب میرسد از راه، وقت درمان بود فـرشـته از دل عـرشِ برین زمین آمد خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟ خـبــر رسـیـد کـه آمـد امـامِ یــازدهــم زمان آمدنش فـرش، باغِ رضوان بود رسـید و روشـنـی آورد بـا قـدمهـایش و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود بـه یـمـن مـقـدم مـولـود خـانـۀ زهــرا امامِ هـادی عـلیه السلام، خـنـدان بـود نگـاهِ فـاطمه در چهـرهاش هـویـدا شد برای اهل نظـر این عـقـیـده آسان بود کـشید پـرده به رویـش سـتـارۀ زهـره ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود کسی رسیده که حـاتـم گـدای او بود و همیشه سفرۀ او پهن و از کریمان بود کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی به فکـر سفـرۀ خـالـیِ مـستـمنـدان بود کسی که قـبل ولادت نـبـود، آمـده بود خـلاصه خـانۀ او مجـمـعِ مـحـبّان بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خبری آمده که نـوبت محـشر شده باز خبری آمده که دورۀ غـم سر شده باز خبر از معجـزۀ سورۀ کـوثـر شده باز خبری آمـده که فـاطمه مـادر شده باز روزی اهـل زمین رحـمت بسیار شده هـادی فـاطـمـه امـروز پـسـردار شـده ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام ای امـام بـن امــام بـن امــام بـن امـام ای که بـا یـاد تو شد خـانۀ دلهـا آرام دوستی بی تو حرام است به اولاد حرام عشق تو جان به همه مُرده دلان میبخشد به گدای تو خدا کون و مکان میبخشد تو همان حضرت از عـقـل فـراتر آقا عـالـم از مـقـدم تـو گـشـته مـنـوّر آقـا حـســن دوم زهــرایـی و حـیــدر آقــا پـــدر مــنــتــقــم آل پــیـــمــبـــر آقـــا فـارغی از همگـان و هـمگان پابـندت منتقـم پروری و مصلح کـل فـرزندت سامرای تو سراسر، خود فردوس خداست سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست سامـرا قـبـلـۀ مقـصـود تمام فـقـراست کعـبه و میـکـده و خـانـۀ امّـید مـاست باز هم دست تـمنّا سوی این در داریم ما هـوای حـرم سـامـره در سر داریم آسـمـان مثـل زمین منـتـظـر فـرمـانت برده هوش از همگان معجزۀ چشمانت بوسه بر خاک قـدومت زده زندانبانت جان ما چیست مگر تا که شود قربانت پسر حـیدری و حق به تو عـزّت داده دشمنت هم به بـزرگـیت شهـادت داده من همیشه به دعـای سحرت محـتاجم سنگ گـردیده دلـم بر نظـرت محتاجم شده آواره و بـر بـال و پـرت محتاجم بی پـناهـم به ظهـور پـسـرت محـتاجم آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت آمـدم تـا که رفـیـقـم بکـنـی با پـسـرت ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توأیم تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توأیم ما کجا و تو کجا؟ وصله ناجور توأیم اربعین زائر شش گوشه به دستور توأیم اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا اربعـیـن گـفـتم و کردم هـوس کـرببلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چشم ما تنها فقـط باشد به دستان کریم لب نباید زد در این عالم به جز نان کریم پس حسن آمد که ما را سائل این در کند بیـشتر از انـتظار ماست، احسان کریم میشود خود میـزبان حاتم و امثال آن هرکسی تنها شود یکـبار مهمان کریم دوست دارم سامرا ساکن شوم تا زندهام دوست دارم باشد این دیوانه دربان کریم هی گدا،پشت گدا،پشت گدا، پشت گدا خلوتی هرگز ندارد بیت سلطان کریم بی نیاز از هر دوعالم میشود اینجا گدا پادشاهی میکند ریزه خور خوان کریم میرساند رزق را بی آنکه بر رو آورد بارها حس کردهام الطاف پنهـان کریم منکه مستم مست مست تاک های عسگری راضیام،راضی از این مستی به قرآن کریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آسمان در طلوع یک خورشید میکند روزهـای خود تـمـدیـد این چه نـوریست در افق پـیدا این چه نوریست نور عشق و امید در سحر جـلوهاش که میگوید نـور او فـاطـمیست بیتـردید در میـان سکـوت سرد حجـاز گوش دل یک صدای ناز شنید خـبری آمد از سـرادق عـرش گـل بـریـزیـد فـاطـمه خـنـدیـد پــدرش دور خـانـه مـیگـردد بر لـبـش ان یکـاد یـا تـوحـیـد چـشم در چـشم کـودکـش دائـم مینـمـاید خـدای خود تـمحـیـد تا که دستی برد به گـیـسویش هـر چه دلـداده را کـنـد تهـدید دیــدگــان حـدیـث روشـن شـد تـا که نـور جـمـال او را دیــد جـبـرئـیـل آمـد و تـبـرّک کرد بال خود را به صورتش مالید مثـل گـردونـۀ زمین و زمـان با مـلائک به دور او چـرخـید او که باشد امیـر انـس و جـان سومـین نـسل حضرت سلطان قـامت عـشـق کـامـلا خـم شـد ساغر و جام و باده در هم شد انـبـیاء صف کـشیـده مسـتـانه در تـحــیّــر تـمــام عـالــم شـد هر چه میشد ز عاشقی رو کرد جـلـوۀ کـامـلـش در آن دم شـد صحـنۀ درس عـشق بـازیهـا بـیـن گـهـوارهای مـجـسّـم شـد بین دریـای پـر تـلاطـم عـشق چه بگویم که صبـر دل کم شد دل عـالــم شــد آب تـا ایـنـکـه لـحـظـۀ بـوسـهای فـراهـم شـد با شـکـوه صـدای این دو لـب طـپـش سـیــنـههـا مـنـظـم شـد از صـفـای هـمـیـن محـبـتها رشتۀ دین به عشق محکـم شد بـهـر تـبـریـک ایـن ولادتهـا حـضرت رب عشق ملـزم شد صـلـه بـر دوسـتــان ایـن آقـــا دوری از آتـش جــهــنــم شــد او که بـاشد امیـر انـس و جان سومین نـسل حـضرت سلطان من که هـستم ز سائـلان حـرم او که باشد خـدای جود و کرم نازم او را که نـازدار خداست ناز او را به جان و دل بخـرم از گــدایــان ســـامـــرا بــودن آبــرویـم شـده چـو تـاج ســرم قـبـلـه گـاه کـرامـت او بــاشـد من به پیـشـش شبـیه رهگذرم چه بگـویـم ز دست معـصیـتم بهـر پـرواز بـستـه بال و پـرم تـا کـه گــردیــدم آشـنـا بــا او شد جهـانی غـریـبه در نظـرم حـاجـتـی دارم از خــداونـدش در مـیـان دعـای هـر سـحــرم کـی شـود تـا اجـازهای بــدهـد دل خود را به صحـن او ببرم یک سحر وقت صحن گردیها کـنـد او بـیقــرار و در بـدرم هر وجب صحـن او بشـویم با کـوثـر چـشمهـای پُـر گـوهرم خــاک زیــر قـــدوم زوارش- را کـنـم طوطـیـای چـشم تـرم او که باشد امیـر انـس و جـان سومـین نـسل حضرت سلطان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
همیشه طبعِ غـزل حِس بـرتـری دارد برای توست اگر شعـر، مشـتری دارد تـو از تبـار که هـستی، سـلالـۀ زهـرا که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شـریـفی که بینِ انگـشتـش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگـر کـه کـفـر نـبـاشـد بـرابـری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خـدا دوباره تبارک به خویشتن گـفـته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مـدیـنـه ندیـده بود کسی… که ایـنچـنـین جـلـواتِ پـیـمـبـری دارد تـو آمـدی هـمـه گـفـتـنـد تـهـنـیـت آقـا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هـر پیـمبری امشب به گـاهـواره گـلِ یـاسِ اطـهـری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدیـنه فخـر کند که چه گوهـری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکـوهِ هـیـبت تـو نـور حـیـدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسکری دارد زمیـنِ سامـره مـحـوِ تجـلـیّات تـو شد زمـیـنِ سـامــره نــامِ مـطـهــری دارد همیشه سائل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خـورشیـد تـابـناک تـمـام مـسـیـرها هـستـنـد در طواف تو مـاه منـیـرها دست کسی به دامن درکت نمیرسد از تو نگـفـتهاند به غیر از خبـیرها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
الا کـه مــوسـم شـادی و هـمـدلی آمـد زمــان نــاد عــلــیـاً ســیــنـجـلـی آمـد زمـین سـامـره را سیـنـه مـنجـلـی آمد دهـــم ولــی خــداونــد را ولــی آمـــد که دومین حسن از چهارمین علی آمد بر آن علی به گل روی این حسن صلوات ولّی ذات خدا شاه انس و جان است این جهان جان نه، که جان همه جهان است این چراغ اهـل زمین ماه آسمان است این به جسم شرع و تن اهل دین روان است این امام ما پـدر صاحب الزمان است این بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات چراغ دیـده رخ دلربای این پسر است تمام عالـم خلـقت برای این پسر است چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است دل شکسته دلان آشنای این پسر است سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات وزیده بوی گل مهـر او ز هـر چـمنی نـیافـریـده خـداونـد هـمچـو او حـسنی خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی که در ثـنای وجـودش برآورد سخـنی به یاد رویش هر جا که هست انجمنی سزد که خلق فرستد بر انجمن صلوات سلام خلق و درود خدا به جان و تنش فــدای لـیـلـۀ مـیـلاد و صبـح آمـدنـش جــمـال آیـنــۀ ذات حــیّ ذوالـمـنـنـش به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهـنش وجود مهـدی مـوعـود سرو نستـرنش به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات ز پرده چهره چو بیپرده همچو ماه نمود دل امام دهم را به یک کـرشـمه ربود شهادتـین ز لـبهـای جانـفـزاش سـرود به فـاطمه به عـلی بر ائمه گفت درود سپس بخواندن قرآن دهان چو غنچه گشود به آیه آیـۀ قـرآن بر آن دهـن صلوات خدا ستوده به قـرآن خود عـیان او را رسـول خـوانـده امـام جهـانـیان او را ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را نهاده بوسه به حُسن و لب و دهان او را بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات الا کـه حـجّـت ذات خــدای دادگــری ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری سران خلـق سراسر ستاره تو قـمـری به فـاطمه پـسری و به مهـدیش پدری ز وصف خوبتران زمانه خوبتری به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات سـلام بـاد به جـان و درود بـر بـدنـت روان عـیسی مریـم ز فـیض پیـرهنت هزار موسی عمران به طور هم سخنت نـشـان بـوسـۀ داود بـر لـب و دهـنـت گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات به وصف توچه توان گفت کس که خود حسنی به شهر سامره و باغـبـان هر چـمـنی قسم به حق خـدا ز وصف همچو منی نکوتر از گل توصیف و برتر از سخنی تو خود به گـلشن توحـید باغ یاسـمنی به لالۀ رخت از باغ یـاسـمن صلوات ز آب جوی تو خضر وجود رخ شوید به شوق کوی تو پیـر طریق ره پـوید زمان به گردش خود گردد و تو را جوید بهـشت لالـۀ خـود از دم تـو مـیبـویـد ز زلف پر شکنت عطر تازه میروید به عطر تازه آن زلف پر شکن صلوات خـوشا دلی که بـود بـاغ جـنّت غـم تو خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو دل هـزار سـلـیـمـان اسـیـر خـاتـم تـو سـلام بـر تـو و بـر مـهـدی مکـرّم تو ثـنای تو است نه تـنها به نظـم میـثم تو تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات
: امتیاز
|